بندگی - لبیک اللهم لبیک
بندگی
گر نکته دان عشقی .....
احساس می کردم که در ساحلی در حال قدم زدن باکسی بودم .
گاهی به سرعت وراحت قدم بر می داشتیم
وگاهی هم به آرامی و سخت .
نا گاه به پشت سر خود نگاه کردم.
دیدم درمواقع ای که به همراه نیاز داشتم فقط یک ردپا وجود دارد
ا ما در مواقع خوشی وخوبی هر دو رد پا ها وجود دارند.
خشمگین به سمت همراه خود گفتم:
یعنی که چی؟به جای آن که همراه من باشی مرا تنها می گذاری؟
ناگهان ندا آمدکه ای بنده در زمان
سختی من تو را روی دوش خود گذاشته بودم وتورا حمل می
کردم.در روی ساحل ای ردپای من است.